مرحوم دکتر محمدحسین میمندی نژاد یکی از خیرین بزرگ کشورمان بود که شهرت و آوازهی او به خاطر کسوت نویسندگیاش میباشد، چراکه وی به عنوان پرکارترین نویسنده عصر حاضر، که 134 جلد کتاب های مختلف اعم از پزشکی، بهداشتی، سیاسی، اجتماعی و تاریخی تألیف نموده است.
پسر دکتر میمندینژاد در مورد شخصیت ایشان میگوید:
«من همیشه در کنار پدرم بودم و عاشقانه به او خیره میشدم، و همیشه ایشان را به کار تحقیق و مطالعه مشغول مییافتم.
پدرم مردی بود که دوستان وطن پرست و انَسانش، او را بخاطر قلم حق طلبانه و قدرتمندش ستایش میکردند و عمدتا دشمنانش از هر فرصتی برای نابودی او استفاده کرده و مسیر خدمت در راه حق او را همیشه خونین نمودند، زیرا ریشه در وطن فروشی، رذالت و بد ذاتی داشتند.
کار وقتی برای دکتر سختتر می شد که دشمنان میهنش در لباس میش به او نزدیک میشدند و زخمهای کشندهای به او وارد میکردند. خون در تمام نوشته های اجتماعی-سیاسی پدرم به وفور دیده میشد و من بارها متوجه بودم که چنین راه خونینی هدف نهایی پدرم بود و بارها از او هم میشنیدم و هم میخواندم که آرزویی جز شهادت در این مسیر نداشت و همواره دوست داشت با کفن خونین به خاک سپرده شود و بالاخره به آرزوی مردانه خود رسید و حین دفن، کفن سپیدش به ناگهان خونین شد.
اما براستی او چه کسی بود؟! وقتی که خودش جز به جز تحولات زندگیاش را با شجاعت نوشت و در اعترافات خود فراتر از ژاک روسو حقایق پنهان ضمایرش و عمیقتر از داستایوفسکی شرایط رنجبار پیرامونش را در هشت کتاب تشریح کرده بود.
باور کنید خدا به پدرم لطف داشت و بارها از او شنیدم که میگفت:
آنچه من خواستم آن نشد بلکه آنچه خدا خواست، همان شد»
اما آنچه که کمتر در زمانهی امروز از ابعاد شخصیتی دکتر میمندینژاد عنوان شده و بر آن تاکید میشود، مسئلهی دست خیرِ ایشان است که همواره در کل زندگیِ ایشان شامل حال همه شده است.
در واقع نه تنها ایشان در اشاعهی فرهنگ و ترویج دانش ید طولایی داشت؛ بلکه در بذل و بخشش به نیازمندان و محرومین نیز دلی گشاده و طبعی بلند داشت. و وقف ساختمانهایی در زمان حیاتش و اهدای خانهاش با کلیهی لوازم در پس از وفاتش به خیریه انصارالرسول (ص)، نمونههایی کوچک از گشاده دستی ایشان به شمار میرود.
دکتر حشمت مظفرینژاد (خواهرزادهی دکتر میمندینژاد و از خیرین کرمانی) درباره دایی خود میگوید:
«دایی من از همان ابتدا در خانوادهای به دنیا آمد و بزرگ شد که همواره خیرشان به دیگران میرسید؛ آقای فرجالله میمندینژاد، پدر دکتر محمدحسین میمندینژاد (پدربزرگم) از افراد سرشناس، خیر و از روحانیون بنامِ زمان خود بود؛ که وقف خانهی آباء و اجدادی ایشان – واقع در خیابان گلبازخان – که جزو میراثشان به شمار میرفت و از قدمت بسیار بالایی برخوردار بود، نمونهای از امور خیرخواهانهای بود که توسط این خانواده انجام شد. و البته متاسفانه با وجود قدمت تاریخی و آمیخته شدن بنای این خانه با فرهنگ ایرانی-اسلامی این خانه، امروز به دلیل کمکاریهای نهادهای ذیربط هیچ اثری ازش باقی نمانده است.
مادر دکتر میمندی (مادر بزرگم)، نیز حافظ کل قرآن و شاعر بود و در کرمان برای اشاعه و ترویج علم مکتبخانهای راه انداخته بود، که هنوز هم برخی از شاگردان ایشان در کرمان در قید حیات هستند، و فرزندانشان نیز این شیر زن را بیاد دارند.
از کمکهای علمی و فرهنگی که دایی من در زمان حیاتش برای هموطنان عزیز داشت، نیز میتوان به مواردی همچون پیگیری مجدانه و کمک به راهاندازی دانشگاه جدید دامپزشکی تهران، احداث و راهاندازی کتابخانهی بزرگ کرمان واقع در منطقهی باغِ ملی (کتابخانهای با نام ایشان) و اهدای بیش از 30.000 کتاب به همین کتابخانه و … را نام برد.
و کمکهای مادیِ ایشان نیز بسیار زیاد و قابل توجه بودهاند که موارد یاد شده، به همراه اهدای یک باب خانه و یک دهنه مغازه در خیابان شریعتی (شاهپور سابق)، از مواردی است که ایشان برای ایتام به خیریهی انصارالرسول (ص) اهدا نموده است.»