You are currently viewing سخنان امام حسین و یارانش در شب عاشورا

سخنان امام حسین و یارانش در شب عاشورا

برخی سخنان امام و یارانش در پایان تاسوعا و شب عاشورا

۱. … حبیب بن مظاهر گفت: به خدا سوگند چه بد است نزد خدا حال کسانی که فردا بر او وارد می‌شوند، در حالی که فرزندان پیامبرش (ص) و عترت و اهل بیت او و عابدان و سحرخیزان این شهر و کسانی که خدا را بسیار یاد می‌کردند، کشته‌اند …

فَقَالَ لَهُ حبيب بن مظاهر: أما وَالله لبئس القوم عِنْدَ الله غدا قوم يقدمون عَلَيْهِ قَدْ قتلوا ذرية نبيه عَلَيْهِ السلام و عترته و اهل بيته ص و عباد أهل هَذَا المصر المجتهدين بالأسحار، و الذاكرين الله كثيرا … (تاريخ الطبري، ج۵، ص۴۱۶)

۲. … زهیر گفت: به خدا سوگند من هرگز برای حسین نامه ننوشتم و پیکی به سویش نفرستادم و به او وعده یاری ندادم؛ ولی راه مرا به او رساند؛ وقتی او را دیدم، به یاد رسول خدا (ص) و جایگاه و قرابت حسین نزد او افتادم؛ پس صواب را در آن دیدم که یاریش کنم و در حزب او باشم و جان خود را فدایش کنم؛ تا حقّ خدا و رسولش را که شما تباه کردید، حفظ کنم …

أما وَ الله مَا كتبت إِلَيْهِ كتابا قط، وَ لا أرسلت إِلَيْهِ رسولا قط، وَ لا وعدته نصرتي قط، و لكن الطريق جمع بيني و بينه، فلما رايته ذكرت به رسول الله ص و مكانه مِنْهُ، و عرفت مَا يقدم عَلَيْهِ من عدوه و حزبكم، فرأيت أن أنصره، و أن أكون فِي حزبه، و أن أجعل نفسي دون نفسه، حفظا لما ضيعتم من حق الله و حق رسوله … (تاريخ الطبري، ج۵، ص۴۱۷)

۳. … حسین گفت: ای عباس به سویشان بازگرد و اگر توانستی حمله آنان را تا صبح به تاخیر بینداز و از ما دورشان کن تا امشب برای پروردگارمان نماز بگزاریم و او را بخوانیم و آمرزش بخواهیم؛ خدا می‌داند که من همواره نماز برای او و تلاوت کتابش و زیاد دعا کردن و استغفار را دوست داشته‌ام.

قَالَ: ارجع إِلَيْهِم، فإن استطعت أن تؤخرهم إِلَى غدوة و تدفعهم عند [عنا] العشية لعلنا نصلي لربنا الليلة و ندعوه و نستغفره، فهو يعلم أني قَدْ كنت أحب الصَّلاة لَهُ و تلاوة كتابه و كثرة الدعاء و الاستغفار (تاريخ الطبري، ج۵، ص۴۱۷)

۴. … سعید بن عبدالله حنفی گفت: نه به خدا سوگند ای حسین تو را رها نمی‌کنیم تا آن که خدا ببیند که ما در فقدان رسول خدا (ص) حرمتش را در حقّ تو پاس داشتیم. به خدا سوگند حتّی اگر بدانم که کشته می‌شوم سپس زنده می‌گردم و مرا زنده زنده می‌سوزانند و خاکسترم را به باد می‌دهند و این کار را هفتاد بار با من انجام می‌دهند؛ تو را رها نخواهم کرد تا مرگ را به راه تو در آغوش کشم. پس حال چگونه چنین نکنم که یک بار کشته شدن بیشتر نیست و بعد از آن کرامتی ابدی است که هرگز پایان نپذیرد؟!

وَ قَالَ سَعِيد بن عَبْدِ الله الحنفي: وَ الله لا نخليك حَتَّى يعلم الله أنا حفظنا غيبه رسول الله ص فيك، وَ الله لو علمت أني أقتل ثُمَّ أحيا ثُمَّ أحرق حيا ثُمَّ أذر، يفعل ذَلِكَ بي سبعين مرة مَا فارقتك حَتَّى ألقى حمامي دونك، فكيف لا أفعل ذَلِكَ! و إنما هي قتلة واحدة، ثُمَّ هي الكرامة الَّتِي لا انقضاء لها أبدا. (تاريخ الطبري، ج۵، ص۴۱۹)

دیدگاهتان را بنویسید